به سوگم می نشینی
๑ زمزمه ی باران ๑
دلتنگی هایم را نشاندم روی دوش بادبادک و فرستادمشان به آسمان... باران می بارد!
ساعت هاست دارم فکر می کنم به تو ...
خودت می دونی کی هستی ، اما من نمی دونم ! نمی دونم چطوری باید به تو فکر کرد ...
من از تو هیچی نمی دونم تویی که نمی دونم اسمت چی باشه بهتره ...
من " آسمونی " صدات کردم ، تو زمینی شدی ، زمینی باهات حرف زدم اما دیدم فاصله من با تو از زمین تا آسمونه ...
تویی که اومدی تا یه خط قرمز رو همه " نمی دونم" های من بکشی
اما نمی دونی که به همه " می دونم" هام هم " نون " دادی ...
اومدی تا آینه ام بشی اما نمی دونستی من آینه نمی خوام ، آینه من جیوه نداره !
جیوه هاشو با ناخن هام پاک می کنم . نمی خوام آینه منو نشون بده من از همه آینه ها می ترسم اما آینه تو "جیوه " داره و من محکوم به فرارم ...
تو اومدی تا دنیای واقعی رو نشونم بدی با همه تیرگی هاش، اما من نمی خوام ببینم
چشمای من طاقت دیدن ندارن چرا می خوای منو وادار کنی تا سیاهتراز اینی که هست ببینم ...
تو اومدی به جنگ رویاهای من...
همه اونهایی که تو میگی تباهه و من میدونم محاله ! همه اونایی که بهونه من برای فردا ست
تو مگه رویا نداری مهربون ...
چطوری دل مهربونت راضی می شه با رویاهای من نامهربونی کنی . من همین رو دارم تو بگو من دیوونه ام و هیچی نمی دونم ...
من میخوام خواب بمونم من بیداریو نمی خوام . دلم طاقت نداره . اینو می دونی اما نمی دونم چرا می خوای منو بیدار کنی ، بیدارم کنی که چی؟
چی می خوای تو بیداری بهم بدی ، چی هست که بدی؟؟؟
مهربون بذار بمونم و بذار بمونه ، آخه وقت سفر نزدیکه ، خیلی نزدیک ...
با همه امیدم، نا امیدم پس تو هم صبر داشته باش وقت به سوگ نشستن نزدیکه
به سوگ نشستن اون از من ، به سوگ نشستن من از عشق و
به سوگ نشستن تو از من ...
                                                                                           "رها"


نظرات شما عزیزان:

خواهری
ساعت21:51---4 بهمن 1390
خواهری انتظار یه همچین متن زیبایی رو ازت داشتم عزیزم ادامه بده استعداد بالایی داری!


بهناز
ساعت0:46---3 بهمن 1390
مرسی خیلی خوشگل بود ....

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





جمعه 31 دی 1390برچسب:, :: 15:8 :: نويسنده : mhd

درباره وبلاگ

اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست. به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم... مگر ماهی بیرون از آب می تواند نفس بکشد؟؟؟ مگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من زنده بمانم؟؟؟ بگو معنی تمرین چیست؟؟؟ بریدن از چه چیز را تمرین کنم؟؟؟ بریدن از خودم را؟؟؟
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان زمزمه ی باران و آدرس zemzemeyebaran.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 18
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 129
بازدید کل : 65214
تعداد مطالب : 19
تعداد نظرات : 127
تعداد آنلاین : 1